16 صفر - رحمت خدا را رد نکن!

رحمت خدا را رد نکن!

 

در ادامۀ بحث «حسين (ع) رحمت‌واسعه » (جلسۀ 36 ، 16 صفر 1436) به تبیین موضوع «رحمت خدا را رد نکن!» می‌پردازیم.

در امتداد بحث رحمت، شیعیان را مستعدترین وجودها برای دریافت رحمت حق‌تعالی معرفی کردیم. چراکه شیعه با قبول ولایت، امانت‌دار عهد رحمت و عدم خشونت شده و امتیاز و جایگاه خاصی در نظام خلقت دارد.

البته منظور، شیعیان پس از غدیر نیست. شیعگی، جریانی است که از آدم(علی‌نبیّناوآله‌وعلیه‌السلام) تا به امروز امتداد دارد. تمام انبیاء هم شیعه‌ی علی(علیه‌السلام) بوده‌اند. توبه‌ی آدم، زمانی پذیرفته شد که با واسطه قرار دادن پنج تن(علیهم‌السلام) به درگاه الهی رجوع کرد. نوح هم شیعه‌ی علی(علیه‌السلام) بود و میخ‌های کشتی را به نام پنج تن(علیهم‌السلام) می‌کوبید. به همین‌ ترتیب سایر انبیاء و امت‌هایی که از آنان تبعیت کردند نیز به سرّ ولایت علی(علیه‌السلام) شیعه بودند.

در آن زمان‌ها ولایت علی(علیه‌السلام) در نهان بود و ظاهر هدایت، به دست پیامبر عصر انجام می‌گرفت. اما با پیامبر خاتم(صلّی‌الله‌علیه‌وآله) ولایت هم آشکار شد. و شیعه چه در حضور امام پرورش یابد و چه در غیبت او، میوه‌ی شجره‌ی طیّبه‌ی ولایت است که ریشه در خاک ولایت دارد و به اذن خدا ثمر می‌دهد.

مسلمان، کسی است که ظاهر شریعت را دارد. اما مؤمن، شیعه است که باطن اسلام یعنی ولایت را پذیرفته است. نشانه‌ی کسی که در باطن، ولایت را دارد، این است که از هر خشونتی به دور است و حتی اگر ظاهراً مجبور به جلال شود، جلال او عین رحمت است؛ مثل جرّاحی که می‌خواهد غدد سرطانی یک بیمار را بردارد. پس می‌توان مسلمان خوبی بود، اما مؤمن نبود؛ و مسلمان می‌تواند خشن باشد، اما مؤمن هرگز.

روایت شده شخصی از امام صادق(علیه‌السلام) پرسید: آیا مؤمن برای مؤمن، رحمت است؟ حضرت فرمودند: بله. پرسید: چگونه؟ پاسخ دادند:

"أَیّمَا مُؤْمِنٍ أتَی أخَاهُ فِی حَاجَةٍ، فَإِنَّمَا ذَلِكَ رَحْمَةٌ مِنَ اللهِ سَاقَهَا إِلَیهِ وَ سَبَّبَهَا لَهُ؛ فَإِنْ قَضَی حَاجَتَهُ، كَانَ قَدْ قَبِلَ الرَّحْمَةَ بِقَبُولِهَا وَ إِنْ رَدَّهُ عَنْ حَاجَتِهِ وَ هُوَ یَقْدِرُ عَلَی قَضَائِهَا، فَإِنَّمَا رَدَّ عَنْ نَفْسِهِ رَحْمَةً مِنَ اللهِ جَلَّ وَ عَزَّ سَاقَهَا إِلَیهِ وَ سَبَّبَهَا لَهُ، وَ ذَخَرَ اللهُ عَزَّوَجَلَّ تِلْكَ الرَّحْمَةَ إِلَی یَوْمِ الْقِیامَةِ، حَتَّی یَكُونَ الْمَرْدُودُ عَنْ حَاجَتِهِ هُوَ الْحَاكِمَ فِیهَا؛ إِنْ شَاءَ، صَرَفَهَا إِلَی نَفْسِهِ وَ إِنْ شَاءَ، صَرَفَهَا إِلَی غَیرِهِ. یا إِسْمَاعِیلُ، فَإِذَا كَانَ یَوْمُ الْقِیامَةِ وَ هُوَ الْحَاكِمُ فِی رَحْمَةٍ مِنَ اللهِ قَدْ شُرِعَتْ لَهُ، فَإِلَی مَنْ تَرَی یصْرِفُهَا؟"[1]

هرگاه مؤمنی به خاطر حاجتی نزد برادرش رود، همانا آن فقط رحمتی است كه خداوند به سوی او کشانده و مسبّب آن برای او شده است. پس اگر حاجت او را بر‌آورد، بی‌شك رحمت حق را پذیرفته و اگر با وجود توانایی، حاجتش را بر‌نیاورد، رحمتی را كه خداوند برایش آماده كرده و فرستاده، رد نموده است. خداوند، این رحمت برای روز قیامت ذخیره می‌کند تا آن‌كه حاجتش بر‌آورده نشد، درباره‌ی آن حکم کند؛ اگر بخواهد، آن را برای خودش بردارد و اگر بخواهد، به دیگری دهد. ای اسماعیل، فكر می‌كنی در آن روز، این رحمت را برای خودش بردارد یا به دیگری بدهد؟

راوی گفت: گمان نكنم آن را به دیگری بدهد. حضرت فرمودند:

"لَاتَظُنَّ، وَ لَكِنِ اسْتَیقِنْ؛ فَإِنَّهُ لَنْ یَرُدَّهَا عَنْ نَفْسِهِ."

گمان نداشته باش، بلكه یقین داشته باشد؛ كه همانا آن رحمت را برای خودش برمی‌دارد.

امام، نشانه‌ی رحمت در مؤمن را، برآوردن حاجت برادر مؤمن معرفی می‌کند. حاجت در این حدیث، بدون قید آمده و به نیاز مالی محدود نمی‌شود. چه بسیار کسانی که نیاز عاطفی دارند و محتاج محبت‌اند. چه مردان و زنانی که می‌خواهند برای جامعه کار کنند و محتاج‌اند همسرشان از برخی حقوق شخصی خود بگذرد تا آن‌ها وقت و توان کافی برای جاری شدن در اجتماع و کمک به همه داشته باشند؛ همان گونه که در دفاع مقدس، مادران از حقوق خود گذشتند و فرزندانشان را به جبهه فرستادند.

این، محک ایمان است. ما ادعا می‌کنیم شیعه هستیم؛ پس چرا برادران و خواهران ما این همه گرفتاری و مشکل دارند؟ هریک از ما به قدر خود، مسئولیم. ما یقین نداریم که وقتی کسی از ما چیزی می‌خواهد و نیازی دارد، درواقع خدا او را به سمت ما فرستاده تا رحمتش از درون ما به ظهور رسد؛ وگرنه او خود می‌تواند حاجت بندگانش را برآورده کند و نیازی به ما ندارد. لذا هرکس نیاز برادر مؤمن خود را برآورد، مظهر رحمت الهی می‌شود و هرکس بتواند و نکند، رحمت خدا را رد کرده، خلأ این ردّ رحمت و کمک نکردن به برادر مؤمن را در خود می‌یابد و عِقابش سنگین‌تر از سایرین است؛ چون زمینه‌ی رحمت در او به عنوان شیعه، قوی‌تر بوده است.

رسول اکرم(صلّی‌الله‌علیه‌و‌آله) در روایتی می‌فرمایند:

"مَثَلُ مَا بُعِثْتُ بِهِ مِنَ الْهُدَی وَ الرَّحْمَةِ، كَمَثَلِ غَیثٍ أصَابَ الأرْضَ. فَمِنْهَا مَا أنْبَتَ الْعُشْبَ وَ الْكَلَأ؛ وَ كَانَتْ مِنْهَا أخَادِیدُ حَقَنَتِ الْمَاءَ، فَانْتَفَعَ بِهِ النَّاسُ فَشَرِبُوا وَ سَقَوْا زَرْعَهُمْ؛ وَ أرْضٌ اُخْرَی سَبِخَةٌ لَمْ تُمْسِكِ الْمَاءَ وَ لَمْ تُنْبِتِ الزَّرْعَ. كَذَلِكَ قُلُوبُ الْعَالِمِینَ الْعَامِلِینَ وَ قُلُوبُ الْعَالِمِینَ التَّارِكِینَ."[2]

آنچه من به آن مبعوث شده‌ام، مانند بارانی است كه به زمین می‌رسد. پس در اثر این بارش، در برخی زمین‌ها گیاه و علف می‌روید. برخی زمین‌ها گودال‌اند كه آب را در خود نگه می‌دارند و مردم از آن، نفع می‌برند، می‌آشامند و زراعت‌های خود را آبیاری می‌کنند. برخی هم شوره‌زارند كه نه آب را در خود نگه می‌دارند و نه گیاه در آن‌ها می‌روید. این گونه است قلوب عالمانی كه عمل می‌كنند و عالمانی که ترک می‌کنند.

ببینید چه مثال‌هایی برای ما می‌زنند تا ما را از دین مفهومی جدا کنند و بفهمانند هدایت و رحمت، نه لفظ و مفهوم، بلکه حقایق عینی هستند که تأثیر دارند. هدایت و رحمت حق برای همگان جاری است. منتها هر قلبی متناسب خود می‌گیرد. عده‌ای با دریافت رحمت، وجودشان رویش پیدا می‌کند و بارور می‌شوند. عده‌ای با رحمت، عطشِ جان دیگران را برطرف می‌کنند. عده‌ای هم نه این هستند، نه آن؛ و نه رویش برای خود دارند، نه سودی برای دیگران!

***

اما جلوه‌ای دیگر از رحمت واسعه‌ی حق در امام عاشورا...

نقل است امام حسین(علیه‌السلام) پس از آنکه دشمن، آب را بر ایشان بسته بود، شبانه به دیدار عمربن‌سعد رفتند و به او فرمودند:

"وَیلَكَ یا ابْنَ سَعْدٍ! أمَا تَتَّقِی اللهَ الَّذِی إِلَیهِ مَعَادُكَ؟ أتُقَاتِلُنِی وَ أنَا ابْنُ مَنْ عَلِمْتَ؟ ذَرْ هَؤُلَاءِ الْقَوْمَ وَ كُنْ مَعِی؛ فَإِنَّهُ أقْرَبُ لَكَ إِلَى اللهِ تَعَالَى."

وای بر تو ای پسر سعد! آیا از خدایی كه سرانجام به سوی او باز خواهی گشت، نمی‌ترسی؟ آیا با من پیكار می‌کنی، در حالی كه می‌دانی فرزند چه كسی هستم؟ این قوم را رها کن و با من باش؛ كه همانا این برایت به خدا نزدیک‌تر است.

ابن‌سعد گفت: می‌ترسم خانه‌ام را ویران كنند. امام فرمود: من آن را برایت می‌سازم. او گفت: می‌ترسم املاكم را بگیرند. امام فرمود: من از اموال خود در حجاز، بهتر از آن را برایت جایگزین می‌کنم. گفت: من خانواده دارم؛ بر آنان می‌ترسم! اینجا بود که امام، سكوت كرد، دیگر پاسخی نداد و از نزد او بازگشت، در حالی كه می‌فرمود: به زودی خداوند، تو را در بسترت ذبح خواهد كرد و روز حشر، تو را نخواهد بخشید.[3]

حال، اوج رحمت امام را ببینید که حتی به هدایت کسی که آب را بر او و خاندانش بسته، مشتاق است و با اینکه می‌داند عمربن‌سعد با او و اهل‌بیتش چه خواهد کرد، به سراغ او می‌رود تا شاید نور قدم و کلامش او را به خود آورد. بعد هم برای هدایت او، وعده‌ی دنیا می‌دهد تا آنچه را که او مدّعی است سبب گناهش بوده -ترسِ از دست دادن دنیا- جبران کند؛ اما وقتی عمربن‌سعد نمی‌پذیرد و باز بهانه می‌آورد، امام هم می‌رود و او را به خدا می‌سپارد.

أعاذنا الله مِن سوء العاقبة...

 


[1]- الكافی، ج2، صص193-194.

[2]- إرشاد القلوب إلی الصواب، ج1، صص15-16.

[3]- بحار الأنوار، ج44، صص388-389.



نظرات کاربران

//